جدول جو
جدول جو

معنی موسی دست - جستجوی لغت در جدول جو

موسی دست
(سا دَ)
که دستی اعجازانگیز چون حضرت موسی دارد. که ید بیضا دارد. موسی کف. (از یادداشت مؤلف) :
نحمداﷲ کز بقای شاه موسی دست ما
بر شماخی میوه و مرغ جنان افشانده اند.
خاقانی.
و رجوع به موسی بن عمران و موسی کف شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قوی دست
تصویر قوی دست
زبر دست، ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه
فرهنگ فارسی عمید
(سا عَ رَ لُ)
دهی است از دهستان بناجو بخش بناب شهرستان مراغه، واقع در 15 هزارگزی جنوب خاوری بناب با 303 تن سکنه. آب آن از رود خانه تیکان چای و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مقابل پشت دست. بردست.
- متاع روی دست، متاع حقیر و خواری که در مکانی بیرون از دکان می گذارند و متاعی که در کف دست نهاده در کوچه و بازار می فروشند. (ناظم الاطباء).
، مکر در کشتی گیری. (ناظم الاطباء). رودست، مکر و فریب. نیرنگ. (ناظم اطباء).
- روی دست خوردن، فریب حریف و مدعی را خوردن. (ناظم الاطباء).
- روی دست زدن، حریف و مدعی را گول زدن. (ناظم الاطباء).
، طپانچه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از روی دست
تصویر روی دست
مکر و فریب و نیرنگ
فرهنگ لغت هوشیار
نیودست زورمند قوی پنجه زورمند توانا: شد قوی دست آن چنان انصاف کز روی قسم - شمع را نکشد همی بی امر تو باد هوا
فرهنگ لغت هوشیار